خیلی سخت بود مدتی بود که باید قرص مصرف می کردام اما قبل اش باید عزیزام را از شیر می گرفتم و چقدر برایم سخت بود . شبها کابوس های ترسناک می دیدام و از خواب می پریدام .چند روزی بود که وقتی از سرکار می آمدام تصمیم می گرفتم که دیگه به پریسا شیر ندهم اما وقتی می رسیدام خانه دوباره منصرف می شدام و می گفتم که امروز شیر می دهم ولی فردا دیگه نمی دهم . بالاخره شنبه 3 دی ماه مشکلی که داشت ام حادتر شد و دیگه عزم ام را جزم کرده و تصمیم نهایی را گرفتم ،موقع رفتن به خانه برای پریسا مقداری خرید کردام چند تا شیر پاکتی که دوست دارد و پاستیل و پفیلا و شکلات و... و بعد هم از عطاری گیاه صبرزرد گرفتم تا برای از شیر گرفتنش استفاده نمایم و سپس با احمد رفتیم خا...