پریسا بعد از شیر گرفتن
احساس می کنم دخترام بزرگ شده . دیگه هر وقت دلش شیر می خواهد می گوید آب بده . ولی شبها بیقراری می کند . شب شنبه از ساعت 11 برق ها را خاموش کردیم تا پریسا بخوابد ساعت 1 نصف شب روی تابش خوابید الیته بعد از اینکه کلی تاب خورد. اما تا خواستم بلندش کنم بیدار شد و جیغ و فریاد کرد و بابا احمد را خواست و دیگه بغل من آروم نشد . خلاصه بابا بیدار شد و پریسا جون را راه برد تا بخوابد . قربون دختر گلم بروم .
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی