خاطرات پریسا کوچولو
مامان از محل کار: زنگ تلفن
پریسا :( گوشی را برمی دارد و بدون اینکه متوجه شود کی زنگ زده ) سلام ،خوبی ،کجایی، کی می آیی
مامان : سلام عزیزام ، قربونت بشم ، چیکار می کنی
پریسا : بازی و گوشی را می گذارد و می رود عروسکش را بر می دارد
مامان جون گوشی را برمی دارد : می گوید که پریسا به عروسکش می گوید : نی نی بشین اینجا اما مواظب باش جیش نکنی . آدم باید برود دستشوئی
من و مامان جون با این حرف پریسا کلی ذوق کردیم .
(( وقتی پریسا مامان می شود))
دیشب پریسا جون مامان من شده بود و برای من لقمه نون و حلواشکری درست می کرد و می گفت : به من بگو مامان پریسا لقمه بده
پریسای شیطون بلا وقتی از کسی چیزی می خواهد با زبان شیرین اش می گوید : "عزیزام بده"
مثلا چند روز پیش : مامان جونش (مادر بزرگ) برایش سیب خلال کرده بود . من هم که تازه از سرکار به خانه رسیده بودام و گرسنه بودام یکی از سیب ها را برداشت ام . اما ............ پریسا بشقاب اش را به طرف من گرفت و گفت عزیزام سیب را بده و من هم آنرا در بشقاب گذاشت ام . دختر شیطون من قربون عزیزام گفتن ات بروم