پریسا پریسا ، تا این لحظه: 14 سال و 2 ماه و 30 روز سن داره

نازدونه ، دردونه .....

برای دخترام

  دروغگو دشمن خداست    خدایا آخر چقدر دشمن داری  این مدیریت است که از ضعیف ترین ملت ها، قویترین ملت ها را می سازد بسیاری از آنچه که آن را مدیریت می نامیم چیزهایی است که کار را برای مردم دشوار می کند. (پیتر دراکر) آموخته ام که خدا عشق است وعشق تنها خداست، آموخته ام که وقتى ناامید میشوم خدا با تمام عظمتش عاشقانه انتظار میکشد دوباره به رحمت او امیدوار شوم، آموخته ام اگر تاکنون به آنچه خواستم نرسیدم خدا برایم بهترش را در نظر گرفته، آموخته ام که زندگی دشوار است ولی من از آن سختترم تو بازی زندگی- موقع یارکشی- چه خوبه آدم بگه: من ...
9 مرداد 1392

بازیگوشی های پریسا

  بازیگوشی های پریسا و مامانی که تازگی ها کم طاقت شده پریسا جونم تو خیلی دختر خوبی هستی مثل فرشته هایی کارهای خوبت و مهربونی هات بی نهایت است اما امروز می خوام از بازیگوشی ها و اذیت هایت هم بنویسم مثلا اینکه بعضی وقت ها مامانی از دستت خیلی ناراحت می شه زیرا الان حدود سه سال و نیم ات است . اما هنوز هم قاشق غذا را من باید در دهانت بگذارام . اگر من به تو غذا ندهم تو گرسنه می مانی و هیچ وقت غذا را در دهانت نمی گذاری و من دیگه از این کارت کلافه شده ام. آخه پس کی خودت می خواهی غذا بخوری دختر گلم البته بعضی غذا ها را خودت میخوری و نیازی نیست که ما آنرا در دهانت بگذاریم مثل کباب ، یا جگر و یا الویه ........... فقط همین غذاها ...
9 مرداد 1392

ماجراهای ماه رمضان سال 92

پریسا خانم سه ترم است که به کلاس حفظ قران می رود. و همکلاسی ها و معلم خوبی دارد که آنها را بسیار دوست دارد . قبل از ماه رمضان بعد از کلاس با همکلاسی هایش به پارک می رفتیم و بچه ها با هم بازی می کردند.  ................................................................................................................. (البته قبل از ماه رمضان مشکل جسمی  برای من پیش آمده که از شما می خواهم برایم دعا کنید تا مشکل ام حل بشود.... التماس دعا)   یک روز در شرکتمان مسابقه قاریان کوچک برگزار شد . که بچه های زیر 9 سال یک سوره می خواندند و جایزه می گرفتند . پریسا هم سوره تبت را به زیبایی خواند و یه ببعی کوچولو جای...
5 مرداد 1392

خاطره

پریسار را به کلاس قران بردام ، وقتی همه بچه داخل کلاس شداند معلم در کلاس را بست ، مادرها که دوست داشتند صدای بچه هاشون را موقع خواندن قران بشنوند ، همه گوش ها را به در کلاس چسباندند ، خانم معلم که متوجه حضور مادرها شده بود ناگهان در کلاس را باز کرد ، مادرها هم فرار کرداند ، خانم معلم گفت : شما اینجا چکار می کنید و مامان ها که هیچ پاسخی نداشتند فقط خندیدند ، بچه ها از صندلی  بلند شده بوداند و پشت سر خانم معلم ایستاده بوداند و بلند بلند می خندیدند ، ...
25 خرداد 1392

بدون عنوان

پریسا : مامان یادت میاد رفته بودایم پیش خاله قندون   مامان : در حال تماشای فیلمی جالب در تلویزیون و برای فرار از ادامه حرف : بله یادم است   پریسا : من یادم نمی آید ، برام تعریف می کنی مامان :       ...
18 خرداد 1392

مسافرت مامان

قسمت شد که  به مشهد بروم اما چون از طرف اداره بود نمی توانستم دختر گلم را با خود ببرام  کوچولو ام را به بابا احمد و مامان بزرگ  سپردام  و رفتم اما دل ام با جیگرام بود و دائم بهش زنگ می زدام  سفری بسیار معنوی و خوب بود فقط جای عزیزانم خالی بود که حسابی برایشان دعا کردام . انشاء اله که با هم به مشهد برویم پریسا هم روز اول نزد مامان بزرگ بود روز دوم با بابایی به خانه عمه رفت و دو روز انجا بوداند و جمعه هم وقتی از مشهد آمدام پریسا خواب بود. آنقدر بوسش کردام تا بیدار شود ...
7 خرداد 1392

بازی های آپارتمانی

بازي هاي آپارتماني در ادامه به نمونه هايي از بازي هاي آپارتماني که والدين قادر به اجراي آن در محيط هاي کوچک مي باشند، اشاره مي کنيم که والدين مي توانند براي کودکان در سنين مختلف متناسب با زبان و فهم کودک آن ها را اجرا کنند.  1- بازي کشف اَشکال :(هدف: ادراک فضايي) ابتدا به کودکان مي گوييم به پوسترهاي اطراف خود با دقت نگاه کنند، آن گاه از آن ها خواسته مي شود شکل مورد نظر را در اطرافشان پيدا کنند هر کسي سريع تر انگشت خود را روي شکل قرار يا آن را نشان داد برنده است اين کار مي تواند با استفاده از اشياي موجود در اتاق نيز انجام گيرد.  2- بازي مفاهيم( هدف: آموزش مفاهيم و اطلاعات عمومي) : با استفاده از پوسترهاي آموزشي ، مفاهيمي مان...
5 خرداد 1392

مراسم جدید آب خودرن پریسا ........پریسا آبی می خواد

آب در لیوان ایستیل، با نی، از یخچال  مدتی است که پریسا برای آب خوردنش قانون گذاشته است . و فقط در لیوان استیل و با (نی) و از یخچال آب می خورد. در خانه مامان بزرگ که لیوان استیل بود. و چون پریسا اصرار  داشت که همیشه با لیوان استیل آب بخورد ما هم یه لیوان استیل از خانه مامان بزرگ آوردیم. حالا تصور کنید که پریسا نیمه شب از تشنگی بیدار شده است پریسا با گریه می گوید : مامان مامان : جانم ، آمدام پریسا : در حالت خواب آلوده می گوید : آب با نی تو لیوان ایستیل( به استیل می گوید ایستیل ) از یخچال ( البته خیلی با سرعت می گوید) مامان : دنبال لیوان استیل و نی .........  .. .....
4 خرداد 1392

ماجراهای پریسا

برای خرید بیرون رفتیم ، پریسا :  بوی همان شام خوشمزه داره میره توی بینی م اگه گفتید منظورش چی بود .. .. .. .. معلومه دیگه ذرت مکزیکی -------------------------- یه روز دیگه هم سرما خورده بود ، ما رفتیم بیرون باز بوی ذرت مکزیکی می اومد من نمی خواستم براش بخرام چون براش ضرر داشت ولی دختری کلی اصرار کرد که می خواهم و من هم قبول کردام به شرطی که بدون سس باشه اما پریسا گفت حتماً باید سس داشته باشه من به فروشنده اشاره کردام که سس نریزد . و او هم آبلیمو ریخت رویش و گفت این هم سس اش پریسا هم باور کرد و ذرت را گرفت و مشغول خوردن شد کمی جلوتر رفتیم . دو تا مغازه دار جلوی مغا...
24 فروردين 1392