بازیگوشی های پریسا
بازیگوشی های پریسا و مامانی که تازگی ها کم طاقت شده
پریسا جونم تو خیلی دختر خوبی هستی مثل فرشته هایی
کارهای خوبت و مهربونی هات بی نهایت است اما امروز می خوام از بازیگوشی ها و اذیت هایت هم بنویسم
مثلا اینکه بعضی وقت ها مامانی از دستت خیلی ناراحت می شه زیرا الان حدود سه سال و نیم ات است . اما هنوز هم قاشق غذا را من باید در دهانت بگذارام . اگر من به تو غذا ندهم تو گرسنه می مانی و هیچ وقت غذا را در دهانت نمی گذاری و من دیگه از این کارت کلافه شده ام. آخه پس کی خودت می خواهی غذا بخوری دختر گلم
البته بعضی غذا ها را خودت میخوری و نیازی نیست که ما آنرا در دهانت بگذاریم مثل کباب ، یا جگر و یا الویه ........... فقط همین غذاها را خودت می خوری
(آرزوی من اینه که یک بار سر سفره غذا را با دست خودت در دهانت بگذاری )
بعضی ها می گویند که دیگه قاشق غذا را بهت ندهم فقط غذا را جلویت بگذارام تا خودت بخوری اما این کار هم فایده ای ندارد و تو بازیگوشی می کنی و اصلا به غذا توجه نمی کنی
- من چون کارمند هستم دوست دارام تو سر ساعت خاصی بخوابی ، اما تو وروجک کوچولو تا همه را خواب نکنی ، نمی خوابی و من باید کلی کتاب قصه برایت بخوانم تا بخوابی
- برای مسواک زدن به دندان هایت همیشه فیلم داریم ، بدون مسواک زدن هرگز نمی خوابی و عادت کردی که مسواک بزنی . و اگر روزی مسواکت را نزنم خودت به من یادآوری می کنی ، اما مشکل اینجاست که وقتی موقع مسواک زدنت می شود خیلی مرا دنبال خودت می دوانی و نیم ساعت طول می کشد که تو مسواک بزنی . و قبل از آن بهانه های مختلفی می گیری. مثلا یه شکلات بخورام ، یه کم کارتن ببینم و....