قيمت خود مشکن
دخترم با تو سخن مي گويم زندگي در نگهم گلزاريست و تو با قامت چون نيلوفر،شاخه ي پر گل اين گلزاري من به چشمان تو يک خرمن گل مي بينم گل عفت ، گل صدرنگ اميد گل فرداي بزرگ گل فرداي سپيد چشم تو آينه ي روشن فرداي من است گل چو پژمرده شود جاي ندارد در باغ کس نگيرد زگل مرده سراغ دخترم با تو سخن مي گويم ديده بگشاي و در انديشه گل چينان باش همه گل چين گل امروزند همه هستي سوزند کس به فرداي گل باغ نمي انديشد آنکه گرد همه گل ها به هوس مي چرخد بلبل عاشق نيست بلکه گلچين سيه کرداريست که سراسيمه دود در پي گل هاي لطيف تا يکي لحظه...
نویسنده :
محبوبه
8:39