پریسا پریسا ، تا این لحظه: 14 سال و 3 ماه و 9 روز سن داره

نازدونه ، دردونه .....

دختر

  دختر که باشی می دونی اولین عشق زندگیت پدرته دختر که باشی میدونی محکم ترین پناهگاه دنیا آغوش گرم پدرته دختر که باشی میدونی مردانه ترین دستی که میتونی تو دستات بگیری و بعدش دیگه از هیچی نترسی دستای مهربون و گرم پدرته ..... دختر که باشی میدونی همه دنیا پدرته .... دختر که باشی میدونی هر جای دنیا که باشی چه کنارت باشه چه نباشه قویترین فرشته نگهبان زندگیت پدرته ...
28 اسفند 1391

دندان درد

دندان های پریسا مدتی است که خراب شده   4 تا دندان جلویش که زود شکست و پوسیده شد . دندان های عقبی هم سیاه شده اند . دیروز که جمعه بود دخترام کلی بخاطر دندان درد گریه کرد. من با خلال دندان داخل دندان هایش را پاک کردام . مسواک زدام . اما فایده ای نداشت . و همچنان گریه می کرد. خلاصه آنقدر گریه کرد و در بغل ام راه اش بردام تا خوابش برد.  دکتر گفته : تا چهارو نیم یا پنج سالگی نیاورش . زیرا نمی گذارد که دکتر درست بکند. اگر شما مامان های عزیز  پیشنهادی برای کاهش درد آن دارید ، ممنون می شوم که کمکم کنید. ...
9 دی 1391

قيمت خود مشکن

دخترم با تو سخن مي گويم ‏ زندگي در نگهم گلزاريست ‏ و تو با قامت چون نيلوفر،شاخه ي پر گل اين گلزاري ‏ من به چشمان تو يک خرمن گل مي بينم ‏ گل عفت ، گل صدرنگ اميد ‏ گل فرداي بزرگ گل فرداي سپيد چشم تو آينه ي روشن فرداي من است ‏ گل چو پژمرده شود جاي ندارد در باغ ‏ کس نگيرد زگل مرده سراغ دخترم با تو سخن مي گويم ‏ ديده بگشاي و در انديشه گل چينان باش همه گل چين گل امروزند ‏ همه هستي سوزند ‏ کس به فرداي گل باغ نمي انديشد ‏ آنکه گرد همه گل ها به هوس مي چرخد ‏ بلبل عاشق نيست ‏ بلکه گلچين سيه کرداريست ‏ که سراسيمه دود در پي گل هاي لطيف ‏ تا يکي لحظه...
28 آذر 1391

دوری از دختر گلم و بازدید از سدو نیروگاه گتوند

دخترگلم از دل ام اومدی و روی قلبم نشستی ، خیلی برایم سخت بود که از تو دور بشوم ، اما ماموریت اداری باعث شد که از چهارشنبه شب تا جمعه شب از تو دور بشوم . شب سه شنبه به احمد می گفتم خیلی برایم سخت که شب بعد پیش شما نباشم و از همه بیشتر برای پریسا که ممکن است نبود من باعث اذیتش بشود و  به من نیاز داشته باشد. خلاصه من و  چهار نفر از همکارانم به سمت گتوند واقع در اهواز  رفتیم . برخلاف تهران که آب و هوای آلوده ای داشت ، مکانی بسیار پاک و دور از آلودگی بود .هوای بارانی و بهاری که بعد از بازدید از سد ونیروگاه گتوند به قایق سواری و پیاده روی و دیدن آبشار پرداختیم موقع برگشت هم بستنی شهر ملاثانی را که از شیر ...
18 آذر 1391

محرم سال 1391

به نام خداوند مهربان السلام علی الحسین و علی علی ابن الحسین و علی اولاد الحسین و علی اصحاب الحسین امسال در ماه محرم ما به مسجد می رفتیم البته یک روز به مسجد حضرت جعفر صادق که مسجد اسبفرشانی ها واقع در منطقه 9 تهران می باشدو مسجد  همشهری های من می باشد ، رفتیم. یک بار هم به مسجد حضرت علی اکبر که در محله مان است رفتیم . در مسجدعلی اکبر همه بچه ها لباس سقا پوشیده بوداند . و مراسم خوبی بود. از هفتم  تا دهم ماه محرم هم به شاهرود رفتیم. خانه مامان بزرگ پریسا. که عمو و عمه و بقیه فامیل ها هم بوداند. و هم دید و بازدید بود و هم عزاداری      ((این عکس هم از این دو دوست بازیگوش...
6 آذر 1391

پریسا در این روزها

رررررررررررررر دختر ما تازگی ها به حرف ررر خیلی تاکید می کنه و هر کلمه ای که ( ر) داره را زیاد بکار می بره   مثل : بررررررررررریم بیرررررررررررررررون برررررررررررررای چی پرررررررررررررررررررررو فک کنید دختری چه جوری صحبت می کنه   من و بابا احمد که از این طور حرف زدن جیگری خیلی خوشمان می آید اما مامان جونش می گه وقتی اینجوری حرف می زنه نخندید ، تا این کار را ترک کنه - شبها موقع خواب پریسا جون باید کلی با بابا و مامان بازی کنه بعد بخوابد . قایم موشک بازی ، کشتی ، کتاب خوانی و ........ از فعالیت های قبل از خواب می باشد. - این روزها که بابا باید با عصا راه برود ، دیگه نمی تواند صبح...
1 آذر 1391

یه روز پاییزی

امروز پریسا با مامان جونش به بیرون از خانه رفته بودند از کنار مغازه شیرینی فروشی رد می شدند که پریسا داخل می شود و مامان جون به دنبالش  خلاصه اینکه مامانی یکی از شیرینی ها را انتخاب می کند و می گوید آقا نیم کیلو بکش پریسا می گوید : نه من از این نمی خواهم و یک کیک بزرگ را نشان می دهد و می گوید : اینا می خوام ، این خوبه ، اینا بخر بخر بخر   خلاصه فروشنده پا درمیانی می کند و می گوید : دخترام این فروشی نیست بالاخره پریسا به شیرینی تر ، رضایت می دهد واز آنها انتخاب می کند   ...
17 آبان 1391

خاطراتی از پریسا

پریسا در اتاق : مامان مامان زود بیا ،، مامان مامان زود بیا مامان در آشپزخانه : چی شده پریسا : این انگشتم کوچیک شده مامان می آید : چی شده دخترام پریسا : (انگشت اشاره اش را با انگشت کناری مقایسه می کند و می گوید :) ببین این انگشتم کوچیک شده ، دیدی این کوچیک شده مامان با خنده : کوچیک نشده ، این انگشت همین جوری است ، ببین انگشتان مرا ، انگشتان من هم مثل مال تو است ، ببین این انگشت تپلو است ، این یکی خیلی قدبلند  است ، این یکی خیلی لاغر و کوچولو است... ...
14 آبان 1391

پریسا بازیگوشی می کنه

پریسا جون خیلی بازیگوش تر شده و کارهایی که قبلا انجام نمی داد الان انجام می دهد / مثل -         از روی مبل به روی اپن آشپزخانه می رود. -         روی مبل ها بالا  و پایین می پرد. -         روی طبقات کمد اش می رود و از آنجا به داخل تخت اش میرود و.... -         چهار پایه همیشه کناراش است ، تا هر جا که دستش نمی رسد سریع از آن استفاده کند.   چند روز پیش تلفنی به زبان ترکی با عمویم صحبت می کردام ، پریسا جون هم حرفهای مرا تقلید می کرد و هر چی می گفتم تکرار ...
2 آبان 1391