پریسا پریسا ، تا این لحظه: 14 سال و 3 ماه و 11 روز سن داره

نازدونه ، دردونه .....

سفری کوتاه

1391/3/27 10:59
نویسنده : محبوبه
249 بازدید
اشتراک گذاری

پنج شنبه که بابا از سرکار آمد تصمیم گرفتیم برویم سمت خانه عمه بابا در حوالی فیروزکوه برای شرکت در مراسم عروسی دختر عمه با پسرعموی بابایی پریسا خانم- خلاصه با دائی علیرضا هم هماهنگ کردیم که با هم با ماشین او برویم.

تا جمعه آنجا بودیم . آب و هوای سرد و خوبی داشت . منم که لباس گرم برای پریسا برنداشته بودام چون فکر می کردام مثل تهران هوایش گرم باشد و اصلا یادام نبود که آنجا هوای سردی دارد .

مسافرت خوبی بود و از آنجا که از جلوی خانه عمه  جوی آب رد می شد . پریسا خانم آب بازی کرد و داخل آب سرد جوی راه می رفت و با بچه های دیگه فامیل روی همدیگر آب می ریختند . و حسابی یکدیگر را خیس کردند.

روز جمعه حدود ساعت 4 عصر به سمت خانه برگشتیم.

ماجرای آدامس

پریسا جون خیلی آدامس دوست داره و دائم از ما آدامس می خواهد

در خونه عمه همراه شام آدامس هم بود . پریسا هم که ذوق کرده بود دو تا آدامس برداشت یکی را گذاشته بود دهنش که یکدفعه گم شد. هر چی روی زمین را گشتم پیدایش نکردام . خلاصه فراموشش کردیم که یکدفعه چشمم به موهایش افتاد . بله ادامس چسبیده بود به موهایش با وضع بسیار فجیع که کنده هم نمی شد.

مجبور بودیم موهایش را قیچی کنم .

یکی از بچه ها که این وضع را دیده بود قیچی آورد ولی پریسا خانم تا قیچی را دید گریه کرد و گفت که نمی خواهد موهایش را قیچی کنیم .

موقعی که هواسش نبود با کمک دختر عمو آدامس را قیچی کردایم اما وسط کار پریسا خانم فهمید و شروع به گریه کرد و می گفت موهایم را به خودام بده نمی خواستم آنها را قیچی کنی.

ماجرای صبحانه

بابا لقمه درست کنه

مامان لقمه بده

یک عادتی که پریسا تاره پیدا کرده اینه که موقع غذا خوردن یکی باید لقمه را درست کند و دیگری به او بدهد و این را باید پریسا انتخاب کند

موقع صبحانه در خانه عمه ،سفره ای برزگ انداخته بوداند من و احمد هم روبری هم بودیم پریسا هم بغل پدرش بود بابا یک لقمه نون و پنیر برایش درست کرد . پریسا گفت مامانم باید لقمه را بدهد

بابا احمد هم پریسا را بلند کرد تا به من بدهد

وقتی من می خواستم پریسا را از بالای سفره بگیرام ، دختر عمه هم کمک کرد

و پریسا که متوجه این مساله شده بود که دختر عمه هم کمک کرده که او بیاید بغل من گریه کرد ، دختر  عمه هم که علت گریه پریسا را نمی دانست  تعجب کرده بود که چرا پریسا گریه می کند . من و بابائی که می دانستیم علت گریه پریسا چیست خنده مان گرفته بود .

خلاصه بعد از اینکه پریسا را گرفتم دوباره پریسا خانم دور سفره دور زد و رفت پیش بابایش ، تا او دوباره پریسا را از روی سفره به من بدهد بدون اینکه کسی کمکش بکند .

این کار پریسا باعث تعجب همه شده بود اما هیچ کس نمی دانست که ما و پریسا چرا این کارها را می کنیم و همه اش پریسا را از روی سفره به یکدیگر می دهیم.مژه

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (1)

مامان پریسا
27 خرداد 91 10:16
دوست خوبم سلام
امیدوارام همیشه خوب باشی
من اسمم پریسا است از تهران هستم و دو سال و نیم ام است.
مامانم صبحها به سرکار میرود و من پیش مامان بزرگ مهربانم می مانم.ما با هم همصحبت هستیم و با هم شوخی می کنیم و حرف می زنیم.
من شعر خواندن را دوست دارام
من عاشق قصه و کتاب داستان هستم
فعلا خداحافظ