پریسا پریسا ، تا این لحظه: 14 سال و 3 ماه و 7 روز سن داره

نازدونه ، دردونه .....

سفر به شهرستان زیبای اسبفروشان

1391/6/4 10:36
نویسنده : محبوبه
1,153 بازدید
اشتراک گذاری

پریسا و مبینا

شهریور سال 1391 بعد از عید فطر برای دیدن مادربزرگ مهربان به سمت اسبفروشان (از شهرستان های آذربایجان )به راه افتادایم. آب و هوای اسبفروشان در این فصل مخصوصا در شهریورماه  بسیار خنک است . بطوری که در این یک هفته ای که آنجا بودایم عصر ها و شبها که بیرون می رفتیم از کاپشن استفاده می کردایم. هوای کوهستانی و دلچسبی دارد. عده ای از خانواده مادری پریسا خانم  در آن شهرستان زیبا زندگی می کنند. فاصله این شهرستان تا تهران حدود 8 ساعت می باشد.

بقیه در ادامه مطلب

پریسا و مبینا

باغ

 

ما از سمت جاده شمال رفتیم . و  بالاخره به خانه مادر بزرگ رسیدایم . فامیل ها به دیدن ما آمداند و بعد هم ما به خانه آنها رفتیم . پریسا خانم هم با مبینا دختر دائی من دوست شداند و با هم در کناری از حیاط به خاک بازی پرداخت اند . مبینا به زبان ترکی حرف می زد و با وجودی که فارسی هم بلد است اما با پریسا به زبان ترکی حرف می زد و پریسا هم متوجه صحبت های او نمی شد . و با او فارسی صحبت می کرد . خلاصه اینکه پریسا در روزهای آخر زبان ترکی را تقلید می کرد و سعی می کرد که کلمات آنها را تکرار کند. پدر پریسا هم ترکی بلد نیست اما همه با او ترکی حرف می زنند و احمد هم فارسی جواب می دهد اما کم کم در حال یادگیری آن است . هر چند من هم زبان ترکی را دست و پا شکسته صحبت می کنم.

این چند روز به پریسا و ما خیلی خوش گذشت به دلیل آب و هوای خوب ، درختان میوه و باغ و بوستان های آنجا ،  دیدن فامیل ها و همچنین دو آبگرمی که در کوه های آنجا وجود دارد و نیز حیوانات اهلی که نگهداری می کنند.

در این چند روز دخترام از نزدیک حیوانات اهلی که آنجا نگهداری می شدند را دید . مثلا عصر ها گاو ها و گوسفند ها را می شد در کوچه و خیابان ها مشاهده نمود. و یا بچه گوساله ها که برعکس پدر و مادر آرامشان خیلی شیطونی می کرداند و بالا و پایین می پریدند . و همه از دیدن این مناظر طبیعی لذت می بردایم .

یک خاطره جالب از پریسا کوچولو هم اینکه : یک روز هنگام صبحانه شیر آورداند.

پریسا گفت : مامان این شیر را از هاپو دوشیده اند.

مامان : من هم با خنده گفتم ، نه دختر گلم ، این شیر را از گاو دوشیده اند. ( قبلا به دخترام گفته بودام که از گاو شیر می دوشند ، اما دختر گلم یادش رفته بود و اشتباهی گفت : شیر را از هاپو دوشیده اند. )

در این تعطیلات یک روز هم به بوستان دائی یوسف رفتیم که میوه های مختلفی مثل خیار ، گوجه ، خربزه ، هندوانه و... داشت . و وقتی که  میوه ای مثل خیار را از بوستان می کنیم و همان جا می خوریم ، خیلی مزه اش متفاوت تر از زمانی است که از مغازه می خریم. خیلی خوشمزه تر است.

سواحل دریای خزر

بوستان دائی جون

 

راه باغ

 

هادی و اسب اش

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (1)

مناء
9 شهریور 91 11:34
سلام
از اینکه از وبلاگ من بازدید می کنیم و از نظرات شما خیلی متشکرام
رسول جون را ببوسید
دوستدار شما محبوبه مامان پریسا کوچولو
خوشحال می شوم با شما آشنا بشوم