دخترام
من مامان پریسا جون هستم ، اما گاهی اوقات این مساله برعکس می شود و پریسا می گوید : تو دختر من هستی
و با صدای مهربان و با حس و حال مادرانه که به خودش می گیرد لبهای کوچکش را غنچه می کند و می گوید : دوخترام چی شده و من هم خودام را لوس می کنم و یه خواسته ای را بیان می کنم.
امروز ساعت 11 صبح طبق روال همیشه از سرکار به خانه زنگ زدام تا احوالی بپرسم
پریسا گوشی را برداشت : بله ، سلام خوبی
مامان : سلام عزیزام خوبی ، چه خبر ، چیکار می کنی و........
مامان جون (مادر بزرگ ): کیه ، گوشی را بده منم حرف بزنم
پریسا : دخترام است ، با من کاردارد ، و بعد هم برای اینکه گوشی را به مامان جون ندهد به من می گوید : خدا نگهدارت فردا میام پیشت ( این طریقه خداحافظی را از برنامه کودک یاد گرفته و البته این را هم خوش سروده و گاهی می گوید : خدانگهدارت فردا میام سرکارت ) و بعد هم گوشی را می گذارد.