پریسا پریسا ، تا این لحظه: 14 سال و 3 ماه و 9 روز سن داره

نازدونه ، دردونه .....

مامان خوابش می آید

1392/8/8 10:35
نویسنده : محبوبه
522 بازدید
اشتراک گذاری

از سرکار به خانه برگشتم

خیلی خوابم می آمد چون شب قبل فقط 2 ساعت خوابیده بودام

سریع شام را پختم و با پریسا رفتیم دوش گرفتیم تا شام حاضر بشود

بعد داخل بشقاب شام پریسا را ریختم ، و بهش دادام تا بخورد. و من خواستم نماز بخوانم

از آنجا که پریسا قورمه سبزی را چون رنگش تیره است دوست ندارد . بهانه گیری کرد و  گفت که برنج خالی می خواهد ،

من گفتم : پریسا جون شامت را بخور ، اگر خوروشت نمی خوری پس برنج خالی بخور و بگذار من نمازام را بخوانم

دوباره پریسا بهانه گیری کرد و گفت که تو به من غذا بده و من هم گفتم نمی شود باید خودت بخوری و ادامه ماجرا ...................

که پریسا قانع نشد که خودش غذا بخورد و گریه کرد

من هم که خسته بودام ، گفتم خدایا چیکارکنم

دختری آرام نشد و گریه و گریه 

گفتم : دختر گلم گریه نکن آفرین غذایت را  خودت بخور من خیلی خوابم می آید بگذار کارها را انجام دهم بعد با هم می خوابیم و من برایت قصه می گویم باشه عزیزم

و پریسا با گریه گفت : نگفتی قربون اشک های قشنگت بشم 

چرا مثل اون روز نمی گی قربون چشم های قشنگت بشم

و من هم گفتم قربون چشای قشنگت ، قربون اشک های قشنگت بشوم ، غذایت را بخور تا بابایی بیاید و پریسا خانم خودش غذایش را خورد البته فقط برنج خالی

ضمنا پریسا کوچولو به ته دیگ میگه کوکو ، دختری برنج و ته دیگ (یاهمان کوکو) خورد 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)