پریسا پریسا ، تا این لحظه: 14 سال و 3 ماه و 1 روز سن داره

نازدونه ، دردونه .....

سفر به شهر مشهد آبان 1392

1392/9/25 12:07
نویسنده : محبوبه
446 بازدید
اشتراک گذاری

 

 

مدت ها بود تصمیم داشتیم به مشهد برویم. بالاخره آبان ماه این تصمیم عملی شد و پریسا خانم به همراه مامان و بابا و دو تا مادر بزرگ ها عازم شهر امام رضا (ع) شدایم. خلاصه ای از وقایع این سفر را بازگو می کنم

در قطار پریسا خانم راه می رفت و از میله های کوپه بالا و پایین میرفت. با دختری به اسم دریا در کوپه کناری دوست شد. موقع نماز وقتی از قطار پیاده شدایم و نماز خواندایم ، دوباره سوار شدایم اما دریا و خانواده اش هنوز در نمازخانه بوداند. پریسا وقتی سوار قطار شد سریع به کوپه آنها رفت اما دریا و خانواده اش نیامده بوداند ، خلاصه قطار بوق حرکت را زد و مسئولان واگن ها هم در واگن ها را بستند تا قطار حرکت کند . پریسا که بشدت نگران شده بود از در واگن به بیرون نگاه می کرد و باصدای بلند دریا را صدا می کرد. و بعضی افراد که سوار می شدند به پریسا می گفتند دریا کی است الان می آید نگران نباش

اما بامزه این بود که همانطور که پریسا از واگن بیرون را نگاه می کرد و داد         می زد .. دریا ... یکی از مسافران که در حال سوار شدن بود گفت : بچه جون توهم زده ای دریا کجا بود (یعنی توی این بیابان برهوت دریا کجا بود )  ......

قطار حرکت کرد و بالاخره دریاخانم و خانواده اش هم چون دیر آمده بوداند از همان واگن آخری وارد قطار شده و به کوپه خودشان رسیداند و نگرانی دختر ما هم تمام شد.

در حرم امام رضا (ع) هم پریسا خانم در حیاط بازی می کرد و به سرعت می دوید و اصلا به پشتش نگاه نمی کرد که ما هستیم یا نه ، فقط هرازگاهی سری می چرخاند و بعد دوباره می دوید. و من و بابا هم دنبال پریسا می دویدایم  .

پریسا خانم همزمان با ما وضو می گرفت و مهر برمی داشت و نماز می خواند .  اما همیشه زودتر نمازاش را تمام می کرد .

اگر هم گاهی یادمان می رفت برایش مهر بردارایم ناراحت می شد و اصرار می کرد که برایش مهر برداریم.

 

خلاصه اینکه سفری بسیار خوب و معنوی داشتیم . و چند روزی از استرس های تهران، ترافیک و کار و غیره دور بودایم. 

پسندها (1)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)