پریسا پریسا ، تا این لحظه: 14 سال و 3 ماه و 8 روز سن داره

نازدونه ، دردونه .....

قم

1392/6/23 8:36
نویسنده : محبوبه
298 بازدید
اشتراک گذاری

پنج شنبه 22/6/92 من و پریسا به همراه همکاران محل کار به شهر قم و جمکران رفتیم.

پریسا بعد از اینکه راجع به حضرت معصومه(س) سوالاتی پرسید گفت : من حضرت معصومه راخیلی دوست دارام.. و در حرم حضرت معصومه برای همه خانواده دعا کرد

 پریسا آخرین صندلی اتوبوس را دوست دارد . وقتی وارد اتوبوس شدایم من اولین صندلی  و نزدیک همکارام نشستم اما پریسا گفت بریم آخر اتوبوس و من گفتم اینجا خنک تر است اما پریسا گفت باید بریم آخر و ما هم رفتیم .

در مسجد جمکران پریسا خانم پیش من نشست و خودش جند لقمه ای صبحانه خورد.

موقع نماز ظهر و عصر به حرم حضرت معصومه رفتیم. . اما در صف نماز پریسا کوچولو می گفت باید روی سنگ های بنشینیم . و من گفتم که آنجا محل عبور است و سرد هم هست . آنجا نمی شود بنشینیم. اما پریسا گریه کرد. و اصرار کرد که برویم روی سنگ ها اما من قبول نکردام .   و بعد از کمی گریه کردن گوشی مرا گرفت و آرام شد و هنگام نماز کنارام نشست تا نماز تمام بشود.

موقع نهار رفتیم رستوران مروارید( در خیابان امین الملک) که غذایش خیلی خوب بود . در آنجا پریسا خانم باز هم بهانه گیری کرد و  نمی خواست سر آن میزهایی که برایمان چیده شده  بنشیند و می گفت باید برویم آن طرف بنشینم و باز هم گریه کرد.      و من گفتم پریسا جان برو روی آن یکی میزها را نگاه کن اگر روی آنها سالاد و قاشق و ... بود من می آیم  ، پریسا هم رفت و دید که روی آنها چیزی نگذاشته اند . خلاصه قانع شد و مثل دخترهای خوب پیش من و نشست ناهارش را خورد . هر چند که خیلی کم غذا می خورد

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)